به وب سـایت شـخصی و پـایگاه اطلاع رسانی فـرخ عـبدالـه زاده خــوش آمدید.
سامانه پیامکی :
مقدمه
تاکنون جزئیات زندگی ام را برای کسی تعریف نکرده ام. اعتماد به نفسم همیشه بالا بوده، اما خودپسند نیستم و از تعریف چندان خوشم نمی آید. به همین دلیل خیلی اهل عکس گرفتن از خودم، خاطره نویسی و حدیث نفس نبوده ام.
حال نیز، دلیل آن که با این سبک زندگی ام را بر همگان آشکار می کنم این است که ذاتاً ابهام را نمی پسندم. مردم و موکلان علاقه دارند از کم و زیاد زندگی سیاسیون بویژه نمایندگانشان اطلاع داشته باشند. گاهی برخی جوانان پی بردن به راه و چاه حرکت به سمت افقهای بالاتر در زندگی خود را از زندگی نمایندگانشان جستجو می کنند. بارها جوانان همین را پرسیده اند. توصیه هایی کرده ام اما در پایان، همین زندگی نامه را خواسته اند. حال فرصتی شد تا آنچه را که تاکنون انجام نداده بودم، با ترتیبی نسبتاً مشروح اظهار دارم.
آغاز زندگی
به سال 1340 در خانواده ای روحانی در شهر تبریز چشم به جهان گشودم. پدرم، که به خاطر محل تولد، به آقای بستان آبادی معروف بود، اندکی قبل از تولدم، پس از سالهای طولانی تحصیل و تهذیب نفس در حوزه علمیه، به تبریز آمده بود. او و مادرم هردو اهل روستایی نزدیک بستان آباد بودند. قبل از من پسری با نام محمد متولد شده و از دنیا رفته بود. بعد از من نیز فرزند پسر دیگری متولد شد که عمر او نیز به دنیا نبود. اسم او حسین بود. شناسنامه مرا با تأخیر گرفتند و اسم من شد محمد حسین. مرحوم پدرم می گفت مرتب بیمار می شدی و مشتری ثابت یکی از پزشکان متخصص اطفال و داروخانه های طوس و کیهان در خیابان طالقانی تبریز بودیم. می گفت بارها نا امید شدیم و برخی از آشنایان نیز قطع امید کرده بودند. مرحوم مادرم بانوی مهربان باکفایت و متدینی بود. در عمر کوتاه خود با سختیهای زیادی ساخته بود. زیاد تشویقم می کرد و مرا مرد کوچک خطاب می کرد. می گفت بالام، بالا کیشی دی. به یاد دارم در ایام محرم که رادیو هم نداشتیم، با صدای عزاداریهای شبانه که از خیابان به گوش می رسید، اشک می ریخت و عزاداری می کرد. مادرم که در 9 سالگی ام، در سن جوانی بر اثر سکته مغزی از دنیا رفت، فرزند پسر دیگری نداشت. بنابراین در همان دوران کودکی شدم نفر دوم خانواده. بسیاری از کارها را پدر نمی توانست انجام دهد و آنها را انجام می دادم. در آن دوران که رژیم شاهنشاهی حاکم بود، فضای سنگینی علیه متدینان بویژه روحانیان حاکم بود. از خریدن نان گرفته تا بردن ظرف زباله تا محل تخلیه زباله ها و انجام کارهای اداری و بیشتر خریدهای خانه در کنار بازیگوشیهای کودکانه در محل و تحصیل در مدرسه ابتدایی مهندس دانشور همه را انجام می دادم. با آن که وضع مالی خوبی نداشتیم، در اثر روحیات پدر و مادر هیچگاه عقده ای نشدم و از مناعت طبع بی بهره نبودم.
بقیه متن بیوگرافی را در ادامه مطلب مطالعه نمایید ...
● معرفی فرخ عبداله زاده سیه کلان
● تبریز توسعه یافته ترین و زیباترین شهر ایران است
● معرفی تبریز - قسمت اول
● بزرگترین پروژه منطقه ارسباران
● جـــوابـــیه
● انتقاد از گزارش نماینده ورزقان
● سامانه ارتباط مستقيم بامسئولين وزارت كشور و استانداري
● کارنامه نمایندگان ورزقان - خاروانا
● با تغییر عنوان مس سونگون از هرگونه خدمت به ورزقان دریغ شد
● سخنی با نماینده محترم ورزقان
● جنگل های ارسباران، بهشت گمشده ایران زمین
● انتقاد از نماینده محترم شهرستان ورزقان
● معرفی و شماره تلفن تماس دفاتر مدیران،مسوولین و نمایندگان استان
● چند افتتاح در خاروانا
● بهره برداری از طرح هادی روستای صومعه دل ورزقان آغاز شد
● «اقتصاد مقاومتی؛ اقدام و عمل»
● دلالان در کمین کشاورزان ورزقانی
● حضور رئیس جمهور در تبریز بهترین فرصت برای حل معضلات این شهر
● دعوت از رییس جمهور برای شرکت در اختتامیه هفته نکو داشت تبریز
● تمرکز جبهه مقابل نظام اسلامی بر جلوگیری از قدرتمند شدن علمی ایران
● مجلس ترحیم
● اشتغال مهمترین چالش پیشروی جوانان است
● جزییات اختصاص دو بسته کالایی رایگان تا پایان سال 92 اعلام شد
افراد آنلاین : 9 تعداد نظـرات : بازدید کـل : 6,127,841 |
تمامی حقوق این سایت مرتبط به فرخ عبداله زاده بوده و کپی برداری از مطالب فقط با ذکر منبع بلامانع می باشد. |
3.144.91.115 : آي پي شما Safari 5.1 : مرورگر : سيستم عامل |