به نام خدا

دلم به خورشید دیار قره داغ در سال ۱۳۴۵ماه اسفند روشن گردید  تا دوم ابتدایی در روستای پدری درس خواندم ، از همان سالها تحمل عقب ماندگیها را نداشتم ، فقر و عقب ماندگی و روستایی مرا به دیارشهر کشاند اولین محله که حق بزرگی بر گردنم دارد کوچه رضوان خیابان حزب الله بود که مرا به حسینیه جوانان شهری که مامن جوانان جویای قران بودهدایت کرد.محضر آیت اله دستغیب شیرازی کسب فیض نمودم که در بیداری ما نقش مضاعفی داشت همزمان با تحصیل و آموزش قرآن جهت تامین خرج تحصیل کوره های آجرپزی اهر را انتخاب کردم!

فقر در این سالها به اوج خود رسید و انقلاب همه جا را در سال ۵۷ فرا گرفت و پنجم ابتدایی جنگ شروع شد و با گروهی از جوانان شهر در سال ۱۳۶۱ اعزام دفاع از وطنمان شدیم دوم راهنمایی را در جنگ گرفتم و مجبور شدم علی رغم لطمات شدید جسمی جنگ دوباره در سال ۶۲ به جبهه برگردم و در دفاع از وطن نقش بیشتری ایفاء کنم مسئولیتهای دوران جنگ که ۴۸ ماه حضور داشتم بدین شرح بود :

۱-    فرماندهی گروه موشکهای آمریکایی two ضد زره لشگر عاشورا

۲-    فرماندهی محور عملیاتی نصر ۷ در منطقه سردشت

۳-    مسئولیت گروهای دوشکا در منطقه کردستان

۴-    معاون کارگزینی تیپ ذولفقار لشگر ۳۱عاشورا

با اتمام جنگ میدان جدیدی برایم باز شد که باید به آن عرصه هم وارد می شدم کسب علم تنها راه خدمتگذاری بود سال ۷۶ دیپلم گرفتم و از دانشگاه قم (علوم سیاسی) قبول شدم اما چون خیلی مشتاق ورود به عرصه سیاسی بودم دانشگاه تهران را در رشته جغرافیای سیاسی ترجیح دادم همزمان هم در مسئولیت های زیر به خدمت در نهاد مقدس سپاه ادامه می دادم :

بقیه متن را در ادامه مطلب مطالعه نمایید ...